پیامبر مهربانی
07 دی 1394 توسط قاصدک
هر روز که از خانه بیرون می آمدی
تو را با خاک و چوب و یا شکمبه بدرقه می کرد.
همسایه یهودیت را می گویم.
چند روزی است پیدایش نیست و تو نگرانش شدی!
شنیده ام او مریض است و در بستر افتاده.
و تو به عیادتش رفتی
به عیادت دشمنت!
شرمسار شد که تا به امروز چه کسی را می آزرده؟
پیامبرش را
پیامبر مهربانی را!